جدول جو
جدول جو

معنی جریحه دار - جستجوی لغت در جدول جو

جریحه دار
آزرده، آزاردیده، رنجیده، رنجه شده، دلتنگ، ملول، جراحت دیده
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
فرهنگ فارسی عمید
جریحه دار
زخمی، مجروح
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
فرهنگ لغت هوشیار
جریحه دار
مجروح
تصویری از جریحه دار
تصویر جریحه دار
فرهنگ فارسی معین
جریحه دار
افگار، خسته، زخمدار، زخمناک، زخمی، مجروح
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ریشه دار
تصویر ریشه دار
هر گیاهی که ریشه دارد، کنایه از شخص اصیل و نجیب، بااصل و نسب
فرهنگ فارسی عمید
(خَ تَ / تِ)
حافظ خریطه: و از حواس جاسوس سازد تا جاسوسان جمله اخبار نزدیک وی جمع همی کنند و از قوت حفظ که در آخر دماغ است خریطه دار سازد تا رقعۀ اخبار از دست برید می ستاند و نگاه می داردو بوقت خویش بر وزیر عرضه می کند. (کیمیای سعادت)
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ تَ / تِ)
دارای ریشه. گیاهی که دارای ریشه است، دارای جراحت. دارای ریش. مجروح. ریشدار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، جامه ای که طره ها و رشته های آویزان دارد. (یادداشت مؤلف) ، دارای سابقه و اصل و بیخ: اختلاف من با او ریشه دار است، اصیل. عریق. دارای نژاد و نسب و تبار
لغت نامه دهخدا
دارای رشته و نوار جمع ریسه داران. یا ریسه داران گیاهانی که اندام رویشی آنها از ریسه به وجود آمده است. گیاهانی که ساختمان سلول آنها از سلولهای ساده و یک نواختی بنام ریسه میباشد تالوفیتها
فرهنگ لغت هوشیار
آیینه دار که پیشاپیش عروی حرکت کند
فرهنگ گویش مازندرانی
نترس، شجاع
فرهنگ گویش مازندرانی